سازمان مجاهدين خلق (منافقين) و جنگ ايران و عراق

مشخصات كتاب

نويسنده:حسين شاهد خطيبي

ناشر:پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس

نوع مقاله:عمومي

موضوع:سازمان مجاهدين خلق(منافقين)

مقدمه

در جريان منازعات كم شدت، همواره بين اختلافات داخلي و وقوع جنگ ميان كشورها رابطه مستقيمي وجود دارد. تقريبا در هر دوره تاريخي، وجود اوضاع ناآرام داخلي قدرت هاي خارجي را براي مداخله وسوسه كرده است. در جريان وقوع انقلاب در يك كشور، گروه هاي انقلابي ضعيف يا گروه هايي كه به ائتلاف با گروه انقلابي حاكم و سهيم شدن در قدرت سياسي موفق نشده اند، به موضعگيري در برابر گروه حاكم مي پردازند و در اين راستا، براي تقويت شانس موفقيت خود در اين مبارزه، مي كوشند حمايت كشورهاي خارجي را جلب كنند. از سوي ديگر، وجود اختلافات داخلي و گروه هاي مخالف بر انداز در يك كشور، براي كشورهاي ثالثي، كه در برابر آن كشور نيات توسعه طلبانه دارند، همواره به منزله محركي براي آغاز جنگ به شمار مي آيد. در منازعه بين دو حكومت، گروه هاي مخالف در هر يك از دو كشور، وسيله دستيابي اهداف و استراتژي طرف مقابل قرار مي گيرد، در چنين حالتي، گروه هاي مزبور سرنوشت خود را با استراتژي كشور مهاجم گره مي زنند و تمام امكانات محلي و قدرت خود را در راستاي تحقق هدف مشترك به كار مي گيرند.

طي جنگ ايران و عراق نيز، چنين فرآيندي وجود داشت. رژيم عراق با حمايت از گروه هاي مخالف نظام انقلابي ايران، همچون جبهه خلق عرب در اوايل جنگ و سازمان مجاهدين خلق ايران (منافقين) و حزب دموكرات كردستان و حزب كوموله در صدد بهره برداري از آنها عليه جمهوري اسلامي برآمد. در اين ميان، به دليل آن كه از ميان گروه هاي مزبور همكاري منافقين با رژيم

عراق از برجستگي خاصي برخوردار است در زير به بررسي آن مي پردازيم.

پيش از پيروزي انقلاب اسلامي سازمان مجاهدين خلق ايران كه پس از انقلاب به سازمان منافقين شهرت يافت، يكي از كانون هاي مبارزه عليه رژيم پهلوي بود. اين سازمان با ساختار تشكيلاتي منظم و نيز برخورداري از امكانات گسترده در راستاي مبارزه مسلحانه و تظاهر به گرايش هاي اسلامي توانسته بود، افراد زيادي را جذب كند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، قدرت طلبي رهبران و گرايش هاي غير ديني آنها آشكارتر شد. با جبهه گيري نيروهاي انقلابي در برابر آن، اين سازمان به تدريج به مخالفي برانداز در برابر نظام اسلامي ايران تبديل شد و در آشفتگي هايي كه پس از انقلاب پديد آمد، نقش محوري را ايفا كرد. اين سازمان با موج تروري كه در اوايل انقلاب به راه انداخت، بسياري از افراد و شخصيت هاي وفادار به امام (ره) و انقلاب را به شهادت رساند. بحث برانگيزترين اقدام اين سازمان، همكاري با رژيم عراق در تهاجم اين كشور عليه ايران بود؛ خيانتي كه به آساني از حافظه ملت ايران محو نخواهد شد.

در اين مقاله، سعي مي شود فعاليت ها و اقدامات

[ صفحه 97]

سازمان منافقين، طي جنگ ايران و عراق بررسي و نقش اين سازمان در روند تحولات جنگ ارزيابي شود. در اين راستا، نخست، در مبحث جداگانه اي فعاليت هاي اين سازمان از زمان شكل گيري تا آغاز جنگ تشريح خواهد شد و در مباحث بعد، مواضع و عملكرد آن از آغاز تا پايان جنگ تحميلي مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

مواضع و عملكرد سازمان مجاهدين خلق ايران (منافقين) از آغاز شكل گيري تا آغاز جنگ تحميلي

اشاره

در حالي كه كودتاي 28 مرداد،

فضاي سرد اختناق را بر كشور حاكم كرده بود و هرگونه فعاليت مسالمت آميز مخالفان سياسي رژيم با واكنش خشن رو به رو مي شد، سركوب قيام پانزده خرداد 42 مهر پاياني بر مبارزه علني و مسالمت آميز بود. در اين زمان، مشي مسلحانه در ميان گروه هاي مختلف سياسي با ايدئولوژي هاي گوناگون اعم از ملي، مذهبي و غير مذهبي جا افتاده بود، به طوري كه هيئت هاي مؤتلفه و حزب ملل اسلامي از ميان نيروهاي مذهبي، چريك هاي فدايي خلق، حزب توده و چند گروه ديگر چپ از ميان نيروهاي غير مذهبي به مشي مسلحانه روي آورده بودند. [1] در شهريور ماه 1344، سازمان مجاهدين خلق ايران (منافقين) از سوي محمد حنيف نژاد، سعيد محسن و علي اصغر بديع زادگان تأسيس شد. [2] اين سه تن از اعضاي سابق نهضت آزادي ايران و از فارغ التحصيلان دانشگاه تهران بودند. آنها در دوره سربازي به مطالعه و بررسي درباره ايجاد يك سازمان مخفي براي عمليات مسلحانه پرداختند و پس از پايان اين دوره، به برگزاري جلسات منظم براي بحث درباره استراتژي و برنامه هاي سازمان همت گماشتند. [3] سازمان با توجه به پيروزي هاي انقلابيون ماركسيست در چين و كوبا به مطالعه آثار رهبران انقلابي، مانند مائو، چه گوارا و رژيس دبري پرداخت. هر چند اين سازمان ايدئولوژي اسلام را به عنوان تئوري راهنماي عمل خود برگزيده بود، اما مطالعه برخي از متون ماركسيستي براي استفاده از تجارب علمي و اجتماعي بر ايدئولوژي آن تأثير گذاشت. حسين روحاني و تراب حق شناس، دو تن از فعالان سازمان، درباره ايدئولوژي آن مي گويند: «منظور اصلي ما

تركيب ارزش هاي والاي مذهب اسلام با انديشه علمي ماركسيسم است. ما معتقديم كه اسلام راستين با تئوري هاي تحول اجتماعي، جبر تاريخ و نبرد طبقاتي سازگاري دارد» [4] در واقع، آنان اسلام را از ديدگاه ماركسيسم تجزيه و تحليل مي كردند. بر همين اساس، امام خميني (ره) در همان سال هاي مبارزه از تأييد سازمان خودداري كردند و به روايت حجت الاسلام سيد محمود دعايي، امام پس از گفت و گو با حسين روحاني، نماينده سازمان و مطالعه كتاب راه انبياء راه بشر فرمودند: «اينها ضمن اين كتاب مي خواهند بگويند كه معادي وجود ندارد و معاد سير تكاملي همين جهان است و اين چيزي است خلاف معتقدات اصولي اسلام». [5] با آغاز سال 1347، اعضاي سازمان براي تدارك عمليات مسلحانه آماده شدند. آنها بدين نتيجه رسيده بودند كه نبرد مسلحانه در شهرها از روستاها مناسب تر است. اعضاي گروه در خانه هاي تيمي زندگي مي كردند و از طريق برخي از بازاريان تغذيه مالي مي شدند. [6] هم چنين، عده اي از آنها براي فراگيري فنون نظامي به كشورهاي عربي رفتند و با

[ صفحه 98]

سازمان آزادي بخش فلسطين ارتباط برقرار كردند. [7] در حالي كه سازمان براي آغاز عمليات مسلحانه در انتظار بازگشت اكثريت نيروهاي اعزامي به پايگاه هاي فلسطينيان بود، واقعه سياهكل در بهمن ماه سال 1349 از سوي چريك هاي فدايي خلق رخ داد، از همين رو، مجاهدين خلق (منافقين) در اجراي عمليات نظامي تعجيل كردند. به نظر مي رسد سازمان مجاهدين خلق به عنوان يك گروه نظامي كه مي كوشيد اسلام را

با نظرات ماركسيستي سازگار كند، از اين كه در عرصه عمل، از يك گروه نظامي ماركسيست عقب بماند، احساس حقارت مي كرد. نخستين عمليات نظامي سازمان براي تابستان سال 1350 به هنگام مراسم سالگرد جشن هاي 2500 ساله شاهنشاهي پيش بيني شد. طبق برنامه، قرار بود با انفجار سيستم اصلي برق سراسري و قطع روشنايي، در كشور اختلال ايجاد شود. [8] پيش از هرگونه اقدامي، 35 نفر از رهبران و اعضاي سازمان با خيانت شاه مراد دلفاني نفوذي ساواك، در شهريور ماه سال 1350 دستگير و زنداني شدند. [9] يازده تن از دستگيرشدگان از اعضاي كادر مركزي بودند. هر چند در اين ميان، برادران رضايي (احمد و رضا)، تراب حق شناس و حسين روحاني از خطر جستند، ولي در عمليات هاي بعدي رژيم، تعداد بيشتري از اعضا گرفتار شدند. دادگاه اعضاي سازمان در شهريور ماه سال 1350 برگزار شد و احكام صادره نشان دهنده برخورد قاطع رژيم با اين حركت بود، به طوري كه دوازده تن به اعدام، شانزده تن به زندان ابد، يازده تن به زندان هاي ده تا پانزده سال و 25 تن به زندان هاي يك تا ده ساله محكوم شدند. [10] از ميان محكومان به اعدام، دو تن به نام هاي بهمن بازرگاني و مسعود رجوي از مرگ رهايي يافتند. هر چند درباره نجات رجوي گفته شد كه بر اثر مساعي برادرش كاظم رجوي، عده اي از حقوقدانان و استادان دانشگاه ژنو در نامه اي به شاه خواستار عفو وي شدند، اما حقيقت ماجرا از اين قرار بود كه ارتشبد نعمت الله نصيري، رياست ساواك، در نامه اي به رياست اداره دادرسي نيروهاي

مسلح، رجوي را از عوامل سازمان متبوع خود معرفي كرد و خواستار تجديد نظر در حكم صادره براي وي شد. [11] بدين ترتيب، مسعود رجوي عامل ساواك در زندان رژيم به عنوان يك مبارز باقي ماند تا سال ها بعد در مقابل انقلاب اسلامي مردم ايران به ايفاي نقش بپردازد.

سازمان در فاصله زماني سال هاي 1352 تا 1354 به عمليات هاي مختلفي دست زد كه نبرد خياباني، بمب گذاري در اماكن مهم دولتي، ترور شخصيت هاي نظامي و... را شامل مي شد. در حالي كه سازمان علي رغم ضربات پي در پي رژيم در مقابل حمايت گروه هاي گوناگون اجتماعي به حيات خود ادامه مي داد، از درون خود آن، ضربه مرگ آوري بر پيكره اش وارد آمد. در مهر ماه سال 1354 گروهي از مجاهدين در بيانيه اي، ماركسيسم را تنها فلسفه واقعي انقلابي دانستند. آنان در اين بيانيه از نااميدي خود در

[ صفحه 99]

تركيب ماركسيسم و اسلام سخن گفتند و اعلام كردند كه: «اينك، دريافتيم كه چنين پنداري ناممكن است». بدين ترتيب، ماركسيسم را انتخاب كه به اعتقاد آنها، «راه درست و واقعي براي رها ساختن طبقه كارگر زير سلطه است». [12] اين تغيير مواضع، شكاف عميقي را ميان نيروهاي سازمان ايجاد كرد. در حالي كه مجاهدين وفادار به ايدئولوژي اسلامي، مجاهدين وفادار به ماركسيسم را فرصت طلب و اپورتونيست مي دانستند، مسعود رجوي فرصت طلبانه خود را از اين درگيري ها دور نگه داشت و براي حفظ خود كوشيد. وي و طرفدارانش در ضديت با گروه هاي مذهبي و نزديكي با ايدئولوژي ماركسيسم چيزي از انشعابيون

ماركسيست كم نداشتند و برخوردهاي درون زندان با نيروهاي مذهبي بيشتر از طرف آنها صورت مي گرفت. [13] بدين ترتيب، سازماني كه براي سرنگوني رژيم شاهنشاهي تأسيس شده بود، در گرداب انحراف افتاد و بجز چند عمليات مسلحانه، نتوانست اقدام مهمي ديگري را انجام دهد، به طوري كه حتي از حركت هاي توده اي سال هاي 1356 و 1357 نيز عقب ماند و تنها در روزهاي پاياني رژيم با حمله به اسلحه خانه ها و پادگان ها توانست مقدار درخور توجهي سلاح را براي رويارويي با انقلاب اسلامي و نظام برآمده از آن به دست آورد.

مواضع و عملكرد سازمان منافقين پس از پيروزي انقلاب اسلامي

پس از پيروزي انقلاب اسلامي، مسعود رجوي كه به همراه ديگر اعضاي سازمان از زندان آزاد شده بود، به سازماندهي سازمان مجاهدين خلق پرداخت. افرادي كه مجددا به بازسازي سازمان پرداختند، بدون اطلاع از گذشته رجوي وي را به عنوان نخستين عضو كادر مركزي سازمان، مناسب ترين فرد براي رهبري تشخيص دادند. [14] نخستين مخالفت جدي سازمان با نظام جمهوري اسلامي عدم شركت در انتخابات خبرگان قانون اساسي بود. آنان در حالي كه با تحريك انتخابات، خود را از يك مبارزه دموكراتيك كنار كشيده بودند، با اعلام كانديداتوري رياست جمهوري رجوي با نيروهاي مخالف جمهوري اسلامي وارد عرصه شدند. با چنين سابقه اي، اين نيروها با كانديداتوري مسعود رجوي كوشيدند تا در انتخابات رياست جمهوري شركت كنند، در حالي كه قانون اساسي نظام را قبول نداشتند. از همين رو، امام خميني (ره) اعلام كرد كساني كه در انتخابات خبرگان قانون اساسي شركت نكرده اند، حق شركت در انتخابات رياست جمهوري را ندارند. [15] ايشان با اين اعلام منطقي،

در واقع، به نيروهاي معاند هشدار داد كه سعي نكنند شيوه بازي دموكراتيك را ناديده بگيرند، اما علي رغم ادامه كارشكني هاي مجاهدين در مقابل نظام نوپا به آنان اجازه حضور در انتخابات نخستين دوره مجلس شوراي سلامي داده شد. در اين ميان، سازمان وزنه واقعي خود را در جامعه دريافت، چرا كه هيچ يك از 25 كانديداي نمايندگي آنها به مجلس راه نيافتند. [16] .

عملكرد سازمان در طول جنگ تحميلي

اشاره

عملكرد سازمان به منزله يك نيروي مخالف در حد و اندازه اي بود كه پيش از آغاز جنگ تحميلي، رژيم بعثي عراق از تحليل ها، مواضع و نشريات سازمان بهره برداري مي كرد؛ اقدامي كه موجب شد تا منافقين براساس تاكتيكشان در دوره مزبور، در مقابل آن واكنش نشان دهند و سخنگوي آنان به عراق هشدار دهد كه «مجاهدين را سبب ترفندها و معامله گري هاي سياسي خود قرار ندهد»، چرا كه به قول سازمان، آنان قبلا رژيم عراق را آزموده بودند و «وقتي با شاه... به توافق رسيدند، انقلابيون و ترقي خواهان ايراني را از عراق اخراج كردند و راديويشان نيز يكباره چنان موضعي را اتخاذ كرد كه گويي در ايران هيچ خبري نيست». [17] .

سازمان با آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران موضع فريبكارانه اي را اتخاذ كرد، بدين ترتيب كه در اعلاميه هاي آغازين خود، ضمن محكوم كردن تجاوز عراق، حضور نيروهاي خود را در جبهه ها به تجويز مقامات كشور منوط دانست. [18] با اين همه، هفت روز پس از اين، در اطلاعيه ديگري، از حضور نيروهاي خود در جبهه هاي جنگ خبر داد. [19] كم تر از يك ماه از آغاز جنگ نگذشته بود

كه دادستان انقلاب اسلامي آبادان 41 نفر از اعضاي مجاهدين را به اتهام جاسوسي بازداشت كرد. سازمان در اطلاعيه خود در تاريخ 27 آبان ماه سال 1359 اين اقدام را ادامه فشارهاي وارده بر

[ صفحه 100]

اين تشكيلات دانست و اعلام كرد: «دادستاني انقلاب آبادان حكمي در مورد خروج گروه هاي سياسي از جمله مجاهدين خلق از اين شهر را صادر كرده و براي اين كار 24 ساعت مهلت داده است تا آن جا كه به مجاهدين خلق مربوط است، در واقع اين حكم آخرين حلقه از سلسله فشارهاي مستمري است كه از اولين روزهاي آغاز نبرد مقاومت در مقابل عراق بر نيروهاي ما كه در سنگرهاي مقدم نبرد در كنار مردم بوده اند، وارد مي شود». [20] آنان در حالي مدعي حضور در جبهه ها بودند كه اساسا در تحليل هايشان اين جنگ را جنگ ارتجاعي و ناعادلانه اي مي دانستند. از نظر آنها، انگيزه ايران از اين جنگ، صدور انقلاب [و] انگيزه عراق قطب شدن در منطقه و ادعاهاي مرزي است به اعتقاد رهبران مجاهدين، «چون مسائل داخلي ايران بيشتر است، اگر جنگ دراز مدت شود، باعث سقوط رژيم ايران خواهد شد ولي عراق علي رغم داشتن يكسري مسائل داخلي، چون قدرت سازماندهي دارد قادر است كه مسائلش را حل نمايد». [21] آنان پس از شكست در انتخابات مجلس شوراي اسلامي، به بني صدر كه طرفدارانش سرنوشتي همچون مجاهدين يافته بودند، نزديك شدند و با فريبكاري خود را آماده حضور در جبهه ها معرفي كردند و اجازه حضور يا عدم حضور را در صلاحيت بني صدر (فرمانده

كل قوا) دانستند، نه دادستاني انقلاب آبادان. [22] سلسله حوادث داخلي كه به غائله 14 اسفند ماه سال 1359 منجر شد، چهره واقعي مجاهدين را آشكار كرد. در اين روز، طي سخنراني بني صدر به مناسبت گرامي داشت درگذشت دكتر محمد مصدق در دانشگاه تهران، مجاهدين به همراه ديگر طرفداران رئيس جمهور، هواداران حزب جمهوري اسلامي حاضر در مراسم را مورد ضرب و شتم قرار دادند. پس از اين واقعه، مجاهدين كه آن را اجراي قانون عدالت از سوي مردم ستمديده مي دانستند، جمهوري اسلامي را به خشونت هاي تروريستي و تحميل جنگ فراگير داخلي تهديد كردند. [23] دوازده روز بعد از واقعه 14 اسفند، مسعود رجوي در پيام زود هنگام نوروزي خود، رهبر انقلاب را به آغاز جنگ تحميلي متهم كرد: «در سالي كه گذشت، ندانم كاري هاي مفرط سياسي، بي كفايتي در برخورد با مسائل بين المللي، دخالت در امور ديگران به بهانه صدور مكانيكي انقلاب (كه گويي انقلاب هم يك كالا است) مضافا بر همه، شقه سازي هاي نفاق افكنانه در صفوف خلق، كار را به آنجا رساند تا حكام مستبد عراق به فكر ارضاي هوس هاي جاه طلبانه خود در خاك ميهن ما بيفتد». [24] در اين پيام، رهبر سازمان ادعاهاي دروغين سازمان متبوع خود را مبني بر شركت در جنگ برملا كرد؛ زيرا، به اعتقاد آنان، ايران جنگ را آغاز كرده بود. بدين ترتيب، موضعگيري هاي بعدي مجاهدين عمق رويارويي آنان با جمهوري اسلامي و حتي مقدسات و چارچوب هاي ملي را نشان داد.

پس از جريان 14 اسفند، امام خميني (ره) در تاريخ 26 اسفند هيئتي را مأمور رسيدگي

به اختلافات رئيس جمهور و دولت و مجلس كرد، اما بني صدر و مؤتلفينش از جمله مجاهدين در صدد بودند تا همچون 14 اسفند غائله ديگري را بيافرينند. از همين رو، تصويب قانون قصاص بهانه اي شد تا جبهه ملي، هواداران خود را براي راهپيمايي اعتراض آميز فراخواند و گروه هاي مخالف ديگر از جمله مجاهدين آن را فرصت مهمي بدانند. در مقابل اين فراخواني، رهبر كبير انقلاب طي پيامي در تاريخ 25 خرداد ماه سال 1360 اعلام كردند: «واجب است مردم به بيرون بيايند و نگذارند كه ضد اسلام راهپيمايي نمايند». بدين ترتيب، روز 25 خرداد به رفراندومي مردمي تبديل شد كه مجاهدين همواره خواهان آن بودند، اما نتيجه آن مورد رضايت آنان نبود؛ زيرا، اين رفراندوم در ادامه رفراندوم جمهوري اسلامي و قانون اساسي آن بود. [25] از همين رو، سازمان از 30 خرداد ماه سال 1360 وارد فاز عمليات مسلحانه عليه جمهوري اسلامي شد.

[ صفحه 101]

به اعتقاد نظريه پردازان سازمان، پايان اين فاز به پيروزي آنان خواهد انجاميد: «ما مجاهدين خلق با درك واقع بينانه از رژيم و آشتي ناپذيري و متعارض شدن تضاد با رژيم ضد خلق، پس از 30 خرداد ماه، قاطعانه استراتژي مبارزه مسلحانه و در مرحله اول اين استراتژي، ضربه يا ضربات تعيين كننده و فاز يك تهاجمي (تهاجم به هر قسمت) و تشكيل آلترناتيو را در دستور كار خود قرار داديم». [26] سازمان در حالي به اين فاز روي آورد كه رؤساي آن مي دانستند در اين مرحله، تنها مي توانند به انجام ترورهاي كور دست بزنند

و هيچ گاه به موفقيت خود بدون پشتوانه خارجي اطمينان نداشتند. بني صدر پيش از فرار به خيال آنكه مجاهدين نيروي در خور توجهي را در اختيار دارند، از آنان خواست تا «همه را بسيج كرده و با آزاد كردن منطقه اي از تهران و مستقر شدن در آن با راديوي موج اف. ام پيام هاي خود را به مردم برسانند». پاسخ رجوي مبني بر اين بود كه نيروي ده هزار نفري در كار نيست، [27] در واقع، حكايت از آگاهي مجاهدين از عمق نفوذشان در جامعه داشت. بدين ترتيب، بني صدر مجبور شد راه باطلي كه با مجاهدين آغاز كرده بود، با اقامت در خاك بيگانه ادامه دهد.

از تشكيل شوراي ملي مقاومت تا مزدوري عراق

بني صدر و رجوي پس از فرار از ايران در پاريس به همراه حزب دموكرات كردستان، جبهه دموكراتيك ملي ايران، شوراي متحد چپ، سازمان استادان متعهد دانشگاه هاي ايران، كانون توحيدي اصناف، سازمان اتحاد براي آزادي كار و سازمان اقامه، شوراي ملي مقاومت را بنياد نهادند. بعدها، حزب كار ايران، جنبش زحمتكشان گيلان و مازندران، اتحاديه كمونيست هاي ايران (سربداران) و سازمان چريك هاي فدايي خلق نيز به آنها پيوستند. [28] .

بسياري از اين سازمان ها، تعداد اعضايشان از انگشتان يك دست تجاوز نمي كرد و پس از سازمان مجاهدين، حزب دموكرات كردستان از همه شاخص تر بود. از همين رو، مجاهدين نقش پدر خوانده را براي شورا داشتند. سازمان به جاي اصلاح اشكالات و رفع كمبودهاي خود كه مورد انتقاد ساير اعضاي شورا بود، به ايجاد سازمان ها و گروه هاي تابع خود در شورا اقدام كرد، با اين خيال كه در عرصه افكار بين المللي، تركيب گسترده اي از نمايندگي

تمام اقشار و طبقات جامعه را كه در شورا عضو هستند، به نمايش بگذارد. [29] طبق ميثاقي كه اعضاي شورا امضا كردند، بني صدر به عنوان رئيس جمهور نظام جمهوري دموكراتيك اسلامي و رجوي به عنوان نخست وزير انتخاب شدند. نكته جالب اين كه آنان در حالي لفظ اسلامي را براي حكومت آينده خود برگزيده بودند كه بيشتر گروه هاي عضو شورا، غير مذهبي و لائيك بودند و حتي هنگامي كه اين امر موجب اعتراض اعضاي شورا قرار گرفت، مجاهدين اعتراف كردند كه با كنار گذاشتن لفظ اسلامي در مقابل نيروهاي اسلامي كشور خلع سلاح مي شوند. [30] آنان در مقابل اعتراضات مؤتلفينشان وعده سرنگوني سريع جمهوري اسلامي را طي دو سه ماه مي دادند و از متحدان خود مي خواستند كه اعتراضاتشان را براي مجلس مؤسسان قانون اساسي بگذارند. [31] گذشت زمان باور متحدان رجوي را نسبت به سخنانش سست تر كرد تا آن جا كه به گفته مهدي خانبابا تهراني، رجوي در سال دوم عمر شورا در مقابل تعيين دوره سرنگوني جمهوري اسلامي پاسخ داد: «تا پايان سال آينده، نمي توانم به اين سؤال جواب بدهم؛ چون، مشغول ارزيابي نيروهاي خود هستيم و در ميان نيروهايمان حلقه مفقوده اي داريم كه مشغول يافتن و وصل آن به سازمان هستيم». [32] به مرور، براي همگان ثابت شد كه اين حلقه مفقوده در كجا پنهان است. آن حلقه مفقوده نه در ميان نيروهاي سازمان و نه در ميان نيروهاي متحد آن، كه در رژيم بعثي عراق بود و رجوي قصد داشت سازمان خود را با آن پيوند دهد. رهبر سازمان از

همان نخستين سال سكونت در فرانسه كوشيد تا از طريق پيام ها و مصاحبه هايش به دولتمردان عراق بفهماند كه او به عنوان يك نيروي اپوزيسيون مي تواند با زياده خواهي هاي عراق همراهي كند، به طوري كه وي در مصاحبه خود در آذرماه سال 1360 با مجله الوطن العربي مي گويد: «مشكل شط العرب ظاهر قضيه است. مشكل اصلي، تهديدهاي [امام] خميني براي صدور انقلاب به خارج است كه باعث بروز جنگ شده است. به نظر ما، شط العرب متعلق به عراق است». [33] مسئله مطرح كردن صدور انقلاب به منزله دليل اصلي جنگ اتهامي بود كه سازمان در تحليل هاي سري خود در همان نخستين ماه هاي جنگ مطرح مي كرد، اما نكته مهم در اين مصاحبه، آن است كه رجوي تا جايي پيش مي رود كه از تماميت ارضي ايران چشم مي پوشد و به طور

[ صفحه 102]

شگفت انگيزي، اروند رود را با نام شط العرب متعلق به عراق مي داند. او كه اميدوار بود با حمايت بيگانگان از رهبري اش در جنگ داخلي پيروز شود، در مصاحبه اي با مجله ساوت انگلستان، خود را در نقش نيروي آلترناتيو جمهوري اسلامي تصور مي كند و مي گويد: «ما براي استقرار صلح بر مبناي عدم مداخله در عراق آماده ايم». [34] رجوي افزون بر ارسال پيام هاي محبت آميز براي رژيم عراق، كوشيد متحدان خود را آماده پذيرش ارتباط و همكاري با عراق كند. مجاهدين به صورت بحث هاي جداگانه اين مسئله را در جلسات شورا مطرح مي كردند و ميزان موافقت و مخالفت اعضاي شورا را مي سنجيدند، اما تا زمان مقرر، اجازه ندادند كه گروه هاي ديگر عضو

شورا از ارتباط آنها با عراق آگاه شوند. پس از زمينه سازي هاي لازم، مسعود رجوي و طارق عزيز در پاريس با يكديگر ملاقات كردند. [35] .

بدين ترتيب، سازمان مجاهدين خلق به رهبري مسعود رجوي، كه همه مراحل اعم از تحريم انتخابات، مخالفت قانوني، ايجاد تشنج، ضرب و شتم مخالفان و آخرالامر عمليات مسلحانه و ترورهاي كور را آزموده بود، براي دستيابي به قدرت به آخرين مرحله، يعني مزدوري بيگانگان وارد شد؛ مرحله اي كه برگشت ناپذيرترين راه در پيشگاه خلقي بود كه آنان داعيه نمايندگي شان را داشتند.

طي ملاقات مزبور، طارق عزيز ابراز كرد: «اميدوارم در آينده نزديك، دوست عزيزم مسعود رجوي را در پست رياست جمهوري يا نخست وزيري ايران ملاقات كنم». [36] اعلام اين نكته بسيار آگاهانه و ديپلماتيك انجام گرفته بود. طارق عزيز درست زماني كه بني صدر خود را رئيس جمهور منتخب مردم مي دانست و به عنوان رئيس جمهور در اتاق نزديك اتاق مذاكره نشسته بود، اين حرف را مي زد. معني چنين سخناني اين بود كه دولت عراق رجوي را منهاي بني صدر نيز قبول دارد و اين سنگ بناي ديپلماسي جديدي بود كه از اين طريق، در شورا گذاشته شد. [37] .

به گزارش خبرگزاري فرانسه، در اعلاميه مشترك طارق عزيز و مسعود رجوي آمده بود كه «عزيز تمايل صميمانه عراق را به امضاي قرارداد صلح با در نظر گرفتن تماميت ارضي دو كشور، احترام به آزادي عقيده ملت هاي ايران و عراق و عدم مداخله در امور داخلي يكديگر را به مسعود رجوي ابراز كرده است». [38] رجوي با

اين ملاقات خود را تنها آلترناتيو جمهوري اسلامي تصور كرد و از اين زمان به بعد، مسئوليت برقراري صلح را به عهده گرفت. وي كه ادعا مي كرد ملت ايران پس از شنيدن خبر ملاقات وي با طارق عزيز فرياد خوشحالي سرداده اند، در فراخوان هايش كوشيد تا از طريق اقداماتي، همچون اعتصاب كارگران صنعت نفت و كاركنان راديو و تلويزيون، جمهوري اسلامي را به سازش با عراق مجبور كند. [39] .

پس از ملاقات وي و طارق عزيز، عراق به عمده ترين مركز فعاليت سازمان منافقين تبديل شد. مسئولان سازمان از همكاري با حكومت عراق اهداف زير را دنبال مي كردند: نخست اين كه از نظر جغرافيايي، عراق با مرزهاي زميني طولاني اي كه با ايران داشت، بهترين و آسان ترين مسير براي نفوذ گروه هاي عضو سازمان به داخل ايران بود. دوم آن كه، سازمان با بهره گيري از كمك هاي مالي و تسليحاتي سخاوتمندانه دولت عراق مي توانست توان مبارزاتي خود را در برابر نظام اسلامي ايران به ميزان در خور توجهي افزايش دهد. از سوي ديگر، دولت عراق علاقه مند بود با جلب حمايت اين سازمان، از شبكه فعالان و حاميان اين سازمان در داخل ايران براي اجراي عمليات هاي خرابكارانه، انجام ترور شخصيت ها، كسب اطلاعات و اخبار از اوضاع نظامي و اقتصادي كشور و تضعيف اراده مردم براي مشاركت در جبهه هاي جنگ بهره برداري كند. به دنبال اين سياست، پايگاه هاي منافقين كه تعداد آنها را هفده پايگاه برشمرده اند، در داخل خاك عراق و در نزديكي مناطق مرزي اين كشور با ايران تأسيس شد. اصلي ترين پايگاه آنها به نام اشرف در صد كيلومتري شمال غربي بغداد واقع شده بود. [40]

بدين ترتيب، با حمايت مالي و نظامي رژيم عراق، واحدهاي نظامي سازمان به سرعت سازماندهي و تجهيز شدند. براساس برآوردهاي انجام شده، سازمان تعداد پانزده تا بيست هزار نيرو را در قالب ارتش به اصطلاح آزادي بخش ملي سازماندهي كرد. [41] اين سازمان هم چنين، از نظر تسليحات مكانيزه نيز توانست امكانات درخور توجهي را جمع آوري كند، اما با وجود اين امكانات، بغير از مرحله پاياني جنگ، موفق نشد عمليات نظامي مستقلي را عليه نيروهاي ايراني انجام دهد. در اوايل

[ صفحه 103]

سال 1367، نيروهاي سازمان با پشتيباني ارتش عراق عملياتي را با نام آفتاب در منطقه شوش انجام دادند كه با دادن تلفات فراواني به عقب نشيني مجبور شدند. [42] .

عمده فعاليت اين سازمان در خلال جنگ هشت ساله را مي توان اعزام گروه هايي براي انجام عمليات هاي ترور و خرابكاري، به ويژه ترور رزمندگان و فرماندهان نظامي در داخل ايران، جاسوسي از تحركات نظامي ايران، انجام تبليغات مسموم از طريق راديوي اختصاصي اين گروه در عراق و نيز شايعه سازي براي تحت الشعاع قرار دادن حمايت هاي مردمي از جبهه ها دانست. نيروهاي وابسته به سازمان منافقين حضور گسترده اي در كنار نيروهاي عراقي داشتند و شنود مكالمات بي سيمي و تلفني نيروهاي ايراني بيشتر از سوي نيروهاي اين سازمان صورت مي گرفت. [43] هم چنين، آنها به عنوان نيرويي وابسته به ارتش عراق، در سركوب قيام هاي مردمي اين كشور نيز نقش مستقيمي را عهده دار بودند، به طوري كه در سركوب شورش كردهاي شمال و شيعيان جنوب عراق سهم عمده اي را

ايفا كردند و در اين راستا، جنايت هاي بي شماري را مرتكب شدند. [44] آنها با اطلاعات نظامي با ارزشي، كه از تحركات نظامي نيروهاي نظامي ايران و مختصات دقيق پايگاه هاي نظامي و مراكز صنعتي در اختيار ارتش عراق قرار دادند، توانستند كمك هاي ارزشمندي را براي دستيابي به اهداف نظامي رژيم بغداد به آن ارائه كنند.

عمليات مرصاد

تا پايان جنگ همكاري تنگاتنگ سازمان با عراق در همه ابعاد روندي صعودي داشت. با پذيرش قطع نامه 598 از سوي ايران، ادعاي صلح طلبي عراق در عرصه جهاني زير سؤال رفت و چشم انداز نامعلومي بر روابط دو كشور و مشخصا سازمان مجاهدين خلق (منافقين) حاكم شد. برخلاف دوره جنگ، روند امور براي اين گروه نااميد كننده و حضور آن در عراق براي رژيم بعث دردسر آفرين به نظر مي رسيد؛ بنابراين، سازمان به خيال يكسره كردن كار جمهوري اسلامي به فكر عمليات نظامي گسترده افتاد تا براي آخرين بار بخت خود را بيازمايد. عراق نيز كه از موفقيت هاي به دست آمده به شدت مغرور شده بود و پايان جنگ را نزديك مي ديد، در صدد برآمد تا عقب ماندگي هاي خود را در طول جنگ جبران كند و با اشغال مجدد اراضي ايران و به اسارت گرفتن نيروهاي ايراني، بتواند در پاي ميز مذاكرات از موضع قدرت صحبت كند، از اين رو، هنگامي كه حملات ارتش عراق از سوي سازمان ملل و دولت ها محكوم شد و داعيه صلح طلبي اين كشور زير سؤال رفت، [45] آنان به عنوان آخرين برگ برنده رژيم به كار گرفته شدند. هر چند سازمان كاملا تحت سلطه و نفوذ عراق قرار داشت،

اما فعاليت نظامي اش عليه ايران به عنوان يك حركت داخلي قابل توجيه بود. نكته ديگر اين كه يك ماه پيش از اين، پس از تصرف مهران، ارتش عراق اين منطقه را به نيروهاي مزبور سپرده بود. [46] از سوي ديگر، مسئولان سازمان منافقين با آغاز مذاكرات صلح به ايستگاه آخر رسيده بودند و ديگر نمي توانستند با طرح شعار صلح طلبي خود را در افكار عمومي جهانيان به عنوان تنها طرف برقرار كننده صلح در مقابل عراق مطرح كنند. البته، وجود چنين وضعيتي پس از استقرار نيروهاي سازمان در خاك عراق قابل پيش بيني بود و در واقع، آنها سال ها پيش از اين انتحار سياسي كرده و در اين زمان، به صورت يك نيروي نظامي مزدور همچون فالانژهاي لبنان درآمده بودند.

در سوم مرداد ماه سال 1367، هم زمان با آغاز حمله نيروهاي عراقي از منطقه جنوب ايران، نيروهاي سازمان حملات خود را عليه ايران از سمت غرب آغاز كردند. [47] آنان قصد داشتند براساس يك برنامه زمان بندي شده 33 ساعته با بهره گيري از 25 تيپ كه مجموعا چهار تا پنج هزار نفر را در بر مي گرفتند، در پنج مرحله، از شهرهاي سر پل

[ صفحه 104]

ذهاب، اسلام آباد، همدان و قزوين عبور كنند و خود را به تهران برسانند. [48] سخنگوي آنان، اهداف سازمان را از اين عمليات چنين اعلام كرد: «استراتژي مجاهدين وارد آوردن هر چه بيشتر تلفات به نيروهاي ايران و باز كردن راه براي يك انقلاب عمومي ضد [امام] خميني است».

[49] هم زمان در يكي از رسانه هاي غربي نيز استراتژي منافقين ايجاد منطقه آزاد شده اعلام شد تا پس از پايان جنگ با استقرار در آن منطقه، منافع حكومت ايران را تهديد كنند. [50] .

رهبر سازمان كه هنوز نمي خواست باور كند كه ديگر به عنوان طرف مذاكره صلح مطرح نيست، مذاكرات صلح از سوي ايران را مصنوعي و بهانه اي براي اتلاف وقت اعلام كرد، از همين رو، معتقد بود كه: «نبايد اجازه داد رژيم ايران فرصت ديگري براي دفع الوقت بيابد و از امضاي قرارداد صلح طفره رود». براساس تحليل هاي سازمان، جمهوري اسلامي در پي صدور انقلاب خود بود و تنها در صورتي از اين اقدام و داعيه دست بر مي داشت كه به مرز فروپاشي مي رسيد؛ موضوعي كه در حال حاضر، به دليل آن كه به پذيرش صلح مجبور شده است، امكان پذير مي باشد. از همين رو، نيروهاي سازمان از نقاط مختلف دنيا براي اعزام به ايران در عراق گرد هم آمدند و هم زمان، به تشكيلات درون زندان هاي ايران اطلاع داده شد كه به زودي جمهوري اسلامي فرو خواهد پاشيد؛ بنابراين، براي پيوستن به سازمان و ايجاد شورش در داخل زندان ها آماده باشند. [51] عمليات فروغ جاويدان با 25 تيپ آغاز شد. هدايت عمليات مزبور را مسعود رجوي از طريق فرماندهان محورها بر عهده داشت. در اين عمليات، براي هر يك از محورها به تناسب اهميت مأموريت يك يا دو تيپ در نظر گرفته شده بود كه فرماندهان و حوزه عمليات آنها بدين قرار بود:

1) مهدي براتي، فرمانده محور اول و مسئول تسخير اسلام آباد

غرب؛

2) ابراهيم ذاكري، فرمانده محور دوم و مسئول تسخير كرمانشاه؛

3) محمود مهدوي، فرمانده محور سوم و مسئول تسخير همدان؛

4) مهدي افتخاري، فرمانده محور چهارم و مسئول تسخير قزوين؛ و

5) محمد عطايي با معاونت مهدي ابريشمچي، فرمانده محور پنجم و مسئول تسخير تهران. [52] .

دولت عراق نيز در اين عمليات با ادواتي از قبيل 120 دستگاه تانك، چهارصد دستگاه نفربر، نود قبضه خمپاره انداز هشتاد ميلي متري، سي قبضه توپ 122 ميلي متري، 150 قبضه خمپاره چهارصد ميلي متري، هزار قبضه تيربار كلاشينكف، سي قبضه توپ 106 ميلي متري و هزار دستگاه كاميون و خودرو آنان را ياري مي كردند. [53] هم زمان با پيش روي نيروهاي منافقين در عمق خاك ايران، براي جلوگيري از عمليات هوايي هواپيماها و بالگردهاي جمهوري اسلامي، هواپيماهاي عراقي پايگاه هاي شكاري نوژه همدان، وحدتي دزفول و همچنين پادگان تيپ 2 سقز و پايگاه هوانيروز در كرمانشاه را بمباران كردند. [54] يك روز بعد از حمله، يعني در 4 مرداد ماه، نيروهاي سازمان با حمايت آتش توپخانه عراق به شهرهاي سرپل ذهاب، كرند و اسلام آباد غرب وارد شدند. [55] شايد در آن روز، تمام نيروهاي سازمان به اين يقين رسيده بودند كه به زودي به تهران وارد خواهند شد، اما رؤياي آنان همچون رؤياي صدام در سال 1359 تعبير نشد و دو روز پس از آن، عمليات نيروهاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تحت عنوان عمليات مرصاد با رمز يا علي در منطقه غرب آغاز شد. در اين عمليات، سه گردان

از تيپ نبي اكرم، تيپ مسلم و يك گردان از ايلام حضور داشتند. طي درگيري سختي كه در منطقه چهارزبر اتفاق افتاد، بسياري از نفرات منافقين به هلاكت رسيدند و تمام تجهيزاتشان منهدم و با بسته شدن سه راه اسلام آباد - ملاوي راه عقب نشيني نيروهاي منافقين بسته شد. [56] بدين ترتيب، در روز 7 مرداد ماه، ديگر اثري از نيروهاي ضد انقلاب در منطقه نبود. طي عمليات مرصاد، 1600 تا 2000 تن از مجاهدين به هلاكت رسيده و در حدود هزار نفر از آنان زخمي شدند. [57] بدين ترتيب، آخرين تير رژيم بعثي عراق نيز به مؤثر واقع نشد و صدام بدون اين كه بتواند منطقه اي از ايران را در چنگ يك نيروي وابسته داشته باشد تا از آن طريق بتواند به ايران فشار بياورد،

[ صفحه 105]

مجبور شد در 15 مرداد ماه، آتش بس را بپذيرد. عمليات مرصاد پاياني بر يك پايان بود، چرا كه سازمان سال ها پيش از اين، دفتر خود را بسته بود و اگر رژيم عراق در اين سال ها به آنها اجازه داد تا در پايگاه هاي خود در داخل خاك عراق باقي بمانند به دليل همان ديدي بود كه عراق به سازمان داشت؛ ديدي كه با ديد رژيم صهيونيستي اسرائيل به فالانژهاي لبنان متفاوت نيست: نيرويي مزدور در خدمت بيگانه.

نتيجه گيري

آخرين نكته اي كه تعمق درباره آن بسيار اهميت دارد اين است كه نقطه آغاز انحراف سازمان كجا بود و چرا افراد اين سازمان به راحتي هم وطنان خود را به قتل مي رسانند و با

دشمن خارجي كه به كشورشان حمله كرده است، همكاري مي كنند؟ در پاسخ بايد گفت كه در واقع، آنچه اين روند جدايي را موجب شد در ايدئولوژي سازمان نهفته بود؛ ايدئولوژي اي كه ادعاي كمال و برتري نسبت به ديگر ايدئولوژي ها را داشت، از همين رو، اعضاي سازمان را به مطلق انگاري دچار كرد، به طوري كه در اين مطلق انگاري، هر كس جز خود را در مسير باطل ديدند. التقاط در انديشه، انحراف ديگري بود كه سازمان از همان روز نخست تشكيل، بدان دچار شد؛ نكته اي كه يكي از حميد شوكت در كتاب نگاهي از درون به جنبش چپ ايران به خوبي آن را گوشزد كرده است: «خطاي ديگر مجاهدين قضيه التقاطي بودن مجاهدين در جهان بيني است كه در اين زمينه هم، دچار يك توهم شده اند و گاهي رهبري آنها با چپ ايران به گونه اي سخن مي گويد كه گويي مرجع گروه هاي چپ ايران نيز هست و در مورد مسائل ماركسيسم - لنينيسم يا هر مقوله ديگري داراي حق فتواست. اين رفتار در برخورد با مليون نيز ديده مي شود. آنها در برخورد با مليون نيز به گونه اي سخن مي گويند كه گويي وارث غير مستقيم و رهبر جنبش ملي ايران هستند.

در زمينه اسلام و مسائل مذهبي هم كه خود را راستين تر از ديگران مي دانند. اينها همگي نشان انحصار طلبي در انديشه مجاهدين است و امر چنان به آنها مشتبه شده كه خود را وكيل و وصي جنبش ها و گرايش هاي سياسي ايران مي پندارند». [58] .

البته، يادآوري اين نكته نيز لازم است كه وجود شخصي مانند مسعود رجوي با داشتن سابقه همكاري با

ساواك در رأس چنين سازماني، نمي تواند سرنوشتي بهتر را براي آن رقم بزند.

در واقع، عمليات مرصاد شليك نهايي به سازمان بود، چرا كه آنان پس از افتادن به دامان عراق از ديد مردم ايران به يك طرف جنگي تبديل شدند و فرصت هر گونه بازگشت را از خود گرفتند. امروز، سازمان مانند بيماري محتضري است كه سرنوشتش به سرنوشت بيمار در حال احتضار ديگري پيوند خورده است. از همين رو، اين روزها در جرايد مي خوانيم كه سازمان مجاهدين با اندك طرفدارانش در عراق در پي جايي براي استقرار است.

پاورقي

[1] غلامرضا نجاتي؛ تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ايران؛ ج 1، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1373، ص 397.

[2] همان؛ ص 398.

[3] همان؛ ص 399.

[4] رسول جعفريان، جريان ها و جنبش هاي مذهبي - سياسي ايران در سال هاي 1320 - 1357؛ تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1381، صص 385 - 386

[5] جعفريان؛ همان؛ ص 376.

[6] جان دي استمپل؛ درون انقلاب ايران؛ ترجمه منوچهر شجاعي؛ تهران: مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1378، ص 351.

[7] نجاتي؛ پيشين؛ ص 400.

[8] جان دي استمپل؛ پيشين؛ ص 198.

[9] نجاتي؛ پيشين؛ ص 402.

[10] همان؛ ص 406.

[11] آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي؛ كد 12147 ص 1، و كد 15436 ص 30.

[12] نجاتي؛ پيشين؛ ص 418.

[13] حميد شوكت؛ نگاهي از درون به جنبش چپ ايران؛ گفت و گو با مهدي خانبابا تهراني، پاريس: بي نا، بي تا، ص 430.

[14] جان دي استمپل؛ پيشين؛ ص 224.

[15] همان؛ ص 432.

[16] همان؛ ص 433.

[17] منافقين و جنگ تحميلي؛ تهران: انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، 1367، ص 16.

[18] همان؛ ص 18.

[19] همان؛ ص 19.

[20] همان؛ صص 31 -

32.

[21] منافقين و جنگ تحميلي؛ نشريه پيام انقلاب؛ سال چهارم، شماره 85، 7 خرداد 1362، صص 20 - 22.

[22] همان؛ ص 21.

[23] همان؛ ص 23.

[24] اداره تحقيقات و بررسي هاي سياسي وزارت ارشاد، جنگ تحميلي در تحليل گروهك ها؛ تهران: انتشارات وزارت ارشاد، 1364، ص 27.

[25] همان؛ ص 28.

[26] همان؛ صص 30 - 31.

[27] شوكت؛ پيشين؛ ص 501.

[28] همان؛ ص 525.

[29] همان، ص 528.

[30] اداره تحقيقات و بررسي هاي سياسي وزارت ارشاد؛ پيشين؛ ص 31.

[31] همان؛ ص 34.

[32] منافقين و جنگ تحميلي؛ همان؛ ص 27.

[33] منافقين و جنگ تحميلي؛ نشريه پيام انقلاب؛ سال چهارم، شماره 89 ، 1 مرداد 1362، ص 26.

[34] اداره تحقيقات و بررسي هاي سياسي وزارت ارشاد؛ پيشين؛ ص 60.

[35] شوكت؛ پيشين؛ ص 35.

[36] منافقين و جنگ تحميلي؛ پيشين؛ ص 28.

[37] همان؛ ص 29.

[38] شوكت؛ پيشين؛ ص 49.

[39] همان؛ ص 52.

[40] جمال حسيني؛ «حملات تهران عليه مخالفان در عراق» ماهنامه نگاه؛ سال اول، شماره 3، خرداد 1379، ص 18.

[41] اداره تحقيقات و بررسي هاي سياسي وزارت ارشاد؛ پيشين؛ ص 65.

[42] نشريه انجمن هاي دانشجويان مسلمان خارج از كشور؛ شماره 132، 19 فروردين 1367، ص 6.

[43] جمال حسيني؛ پيشين؛ ص 19.

[44] همان، ص 20.

[45] اسماعيل منصوري لاريجاني؛ تاريخ دفاع مقدس؛ تهران: انتشارات اسليمي، 1380، ص 237.

[46] عليرضا برزگر؛ روزشمار جنگ تحميلي عراق با جمهوري اسلامي ايران؛ تهران: سروش، 1379، ص 145.

[47] محمد دروديان؛ آغاز تا پايان؛ تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1376، ص 210.

[48] محمد دروديان؛ پايان جنگ؛ تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1379، ص 186.

[49] دروديان؛ پيشين؛ ص 211.

[50] روزنامه رسالت؛ 4 / 5 / 1367.

[51] اداره كل مطبوعات و رسانه هاي خارجي وزارت فرهنگ و ارشاد

اسلامي؛ بررسي مطبوعات جهان؛ نشريه 1338 ، 26 / 5 / 1367 ، ص 52.

[52] دروديان؛ پيشين؛ ص 189.

[53] همان؛ ص 192.

[54] همان؛ 194.

[55] دروديان؛ ص 212.

[56] همان؛ ص 199.

[57] عليرضا برزگر؛ پيشين؛ ص 225.

[58] شوكت؛ پيشين؛ ص 630.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109